انديشه مطهر
عوامل تربیت شخص و جامعه از نگاه شهید مطهری رحمه الله
شهید مطهری، نامی آشنا برای مردمان این مرز و بوم، به ویژه نسل جوان است. اندیشه‌های او همچنان پویا و اثرگذار، و آثار او در حال تجدید چاپ و استمرار حیات است. او را می‌توان آموزگار نمونه انقلاب دانست؛ آموزگاری که میلیون‌ها شاگرد دارد. او فیلسوف بود، ولی فلسفه و پیچیدگی‌هایش، او را از درد جامعه و مسائل جوانان، بی‌خبر نگذاشت و در چارچوب کتاب و تنگنای حجره، منحصر نساخت. او فقیه بود، ولی فقیهی هم‌سو با مقتضیات زمان و مجتهدی نواندیش و مبتکر. او عارف بود، ولی نه عارفی که نیازهای روز جامعه‌اش را نشناسد یا آنها را بشناسد، ولی روی بگرداند. او عالِم بود، ولی نه عالمی کهـ چون عابد ـ تنها، سر در سودای خویش داشته و فقط در اندیشه خوش‌بختی خود باشد، که عالمی دردآشنا بود که سری پرشور و پردغدغه برای سعادت همه آدم‌ها داشت. او مصداق آن عالمی بود که سعدی شیرازی تفاوت او با عابد را این‌گونه ترسیم کرده است:

صاحب‌دلی به مدرسه آمد ز خانقاه

بشکست عهد صحبت اهل طریق را

گفتم میان عابد و عالِم چه فرق هست

تا اختیار نمودی از آن این فریق را

گفت آن گلیم خویش به در می‌برد ز موج

وین سعی می‌کند که بگیرد غریق را1


مطهری فرزند زمان خویشتن بود. او نه تنها از زمان خود جا نمانده بود، که بسی جلوتر از زمان خویش پیش می‌رفت. به همین دلیل، هیچ‌گاه در حوادث روزگارغافل‌گیر نشد و هیچ‌وقت اظهار درماندگی نکرد. دوست و دشمن را به خوبی می‌شناخت و از رموز پیشرفت جامعه اسلامی، به خوبی آگاه بود. با وجود تجلیل در رسانه‌ها، تجدید چاپ کتاب‌هایش، پایان‌نامه‌نویسی با موضوع آثارش، برقراری مسابقه با محوریت آثار وی ـ که درخور ستایش است ـ چنان‌که باید، چهره‌اش آشکار نشده است.

شهید مطهری، نامی آشنا برای مردمان این مرز و بوم، به ویژه نسل جوان است. اندیشه‌های او همچنان پویا و اثرگذار، و آثار او در حال تجدید چاپ و استمرار حیات است. او را می‌توان آموزگار نمونه انقلاب دانست؛ آموزگاری که میلیون‌ها شاگرد دارد. او فیلسوف بود، ولی فلسفه و پیچیدگی‌هایش، او را از درد جامعه و مسائل جوانان، بی‌خبر نگذاشت و در چارچوب کتاب و تنگنای حجره، منحصر نساخت. او فقیه بود، ولی فقیهی هم‌سو با مقتضیات زمان و مجتهدی نواندیش و مبتکر. او عارف بود، ولی نه عارفی که نیازهای روز جامعه‌اش را نشناسد یا آنها را بشناسد، ولی روی بگرداند. او عالِم بود، ولی نه عالمی که ـ چون عابد ـ تنها، سر در سودای خویش داشته و فقط در اندیشه خوش‌بختی خود باشد، که عالمی دردآشنا بود که سری پرشور و پردغدغه برای سعادت همه آدم‌ها داشت. او مصداق آن عالمی بود که سعدی شیرازی تفاوت او با عابد را این‌گونه ترسیم کرده است:

صاحب‌دلی به مدرسه آمد ز خانقاه

بشکست عهد صحبت اهل طریق را

گفتم میان عابد و عالِم چه فرق هست

تا اختیار نمودی از آن این فریق را

گفت آن گلیم خویش به در می‌برد ز موج

وین سعی می‌کند که بگیرد غریق را1


مطهری فرزند زمان خویشتن بود. او نه تنها از زمان خود جا نمانده بود، که بسی جلوتر از زمان خویش پیش می‌رفت. به همین دلیل، هیچ‌گاه در حوادث روزگار غافل‌گیر نشد و هیچ‌وقت اظهار درماندگی نکرد. دوست و دشمن را به خوبی می‌شناخت و از رموز پیشرفت جامعه اسلامی، به خوبی آگاه بود. با وجود تجلیل در رسانه‌ها، تجدید چاپ کتاب‌هایش، پایان‌نامه‌نویسی با موضوع آثارش، برقراری مسابقه با محوریت آثار وی ـ که درخور ستایش است ـ چنان‌که باید، چهره‌اش آشکار نشده است. «متأسفانه باید گفت ما به متفکران اصیل خود ـ که انگشت‌شمارند ـ بهای چندانی نمی‌دهیم. بها دادن به یک متفکر نیز چیزی جز کندوکاو و نقد و تحلیل آراء و اندیشه‌های او نیست. متأسفانه هم دچار غفلت هستیم و هم خودباخته. چرا در کنار درس و بحث‌هایی که در باب اندیشه‌های دکارت، لاک، هیوم، کانت، هگل، ویتگنشتاین و هایدگر و حتی ابن سینا و ملاصدرا مطرح می‌کنیم، از اندیشه‌های علامه طباطبایی، استاد مطهری، علامه جعفری و ... نباید سخن بگوییم؟ چرا باید درس‌های گوناگون در باب تاریخ فلسفه غرب داشت، اما درس مستقلی در باب تاریخ فلسفه معاصر خود نداشت؟ کم نیستند استادان فلسفه‌ای که برای فیلسوفان معاصر غربی، ارج و قرب بسیار قایلند، اما فیلسوفان معاصر اسلامی را به هیچ می‌انگارند. بدون شک، یکی از عوامل این بی‌توجهی، عدم آشنایی آنها با اندیشه‌های این قبیل متفکران است».2
شهید مطهری، متفکری عالم بود که در بسیاری از دانش‌ها صاحب نظر بوده است. او در مباحث تربیتی، صاحب نظر و دارای اندیشه‌های نو و درخور تأمل بوده است. این نوشتار، مروری بر برخی عوامل تربیت شخص و جامع از نگاه ایشان است.

1. اراده
اراده، نیرویی درونی و ذهنی است که محرک شخص برای انجام کار یا تسلط بر عواطف است.3 آن‌گاه اهمیت اراده در زندگی انسان آشکار می‌شود که بدانیم محور اصلی در عرصه تربیت، بایسته‌های اخلاقی و رفتاری و ضرورت انجام آنها و نبایسته‌های اخلاقی و رفتاری و لزوم پرهیز از آنهاست. در حقیقت، در صورت حاکمیت اراده در وجود آدمی است که بر انجام رفتارهای شایسته و پرهیز از رفتار و اخلاق ناشایست، توانا می‌شود. بر این اساس، مربی شایسته پیش از هر کاری، به پرورش اراده شخص مورد تربیت همت می‌گمارد، تا بر اثر آن زمینه برای آراستگی او به فضایل اخلاقی و پیراستگی وی از ویژگی‌های غیر اخلاقی، فراهم آید. شهید مطهری در این باره می‌گوید:
یکی از استعدادهایی که در انسان قطعاً باید پرورش پیدا کند، اراده است. اراده، یک نیروی درونی است که انسان به وسیله آن، خودش را از تأثیر نیروهای بیرونی، خارج و مستقل می‌کند. اراده هر مقدار که قوی‌تر باشد، بر اختیار انسان افزوده می‌شود و انسان، بیشتر، مالک خود و کار خود و سرنوشت خود می‌گردد.4
از نگاه شهید مطهری، اراده با همه آثار سازنده و پیش‌برنده‌اش، به ضمانت اجرایی نیازمند است که آن ایمان است: «هیچ مکتبی در دنیا پیدا نمی‌شود که در اینکه اراده باید بر میل‌های انسان حکومت کند، کوچک‌ترین تردیدی داشته باشد. بحث در ضمانت اجرایی اراده است. آیا همین‌قدر که گفتیم اراده و در نتیجه، عقل باید بر میل‌ها حاکم باشد، با یک بایدی که ما گفتیم، فوراً دیگر عقل و اراده در وجود ما بر میل‌ها حکومت می‌کند؟ چه چیز ضامن اجرای حکومت عقل و اراده بر میل‌ها است؟ آیا فهمیدن و دانستن کافی است که اراده انسان بر تمایلات او حکومت بکند؟ نه. چرا؟ برای اینکه انسان در ذات خود، این‌گونه است که دنبال منافع خودش می‌رود، و اراده‌اش تا آن اندازه می‌تواند بر میل‌هایش حکومت کند که منافعش اقتضا می‌کند. اینجاست که تا یک امر دیگری که به انسان، خواسته‌هایی ماوراء منافع ندهد پیدا نشود، از عقل و اراده کاری ساخته نیست و آن همان است که به آن ایمان می‌گوییم. آن چیزی که هم قادر است تا حدود زیادی، جلوی انسان را از منفعت‌پرستی بگیرد و هم برای انسان مطلوب‌ها و خواست‌های ماوراء منافع فردی و مادی عرضه می‌دارد».5

2. عبادت و نیایش
عبادت در ادیان توحیدی، اهمیت حیاتی دارد و دلیل آن، این باور است که عبادت راهی برای ارتباط مستقیم با خداوند است. اسلام به ویژه بر ضرورت پنج بار عبادت روزانه تأکید دارد. عبادت منظم، فکر انسان را در اوقات منظمی از روز، متوجه خداوند می‌کند و همیشه مؤمن را به یاد مسئولیت‌هایش در برابر خداوند می‌اندازد و تضمین‌کننده حفظ ارتباط مستقیم روح با خداوند است.6 نیایش و عبادت، نیاز روحی هر انسان است. در حقیقت، حس پرستش و نیایش، بخشی از وجود انسان را تشکیل می‌دهد. اگر این حس شکوفا نشود، انسان پرورش همه‌‌جانبه نیافته است و همواره بخشی از وجود او عطشناک خواهد ماند. رمز احساس کمبود روحی در آن دسته از انسان‌هایی که به همه خواسته‌هایشان رسیده‌اند، ولی از نیایش و عبادت به دور هستند، در همین نکته نهفته است؛ یعنی ناکام نگاه داشتن درونی‌ترین لایه‌های وجودی خویش به وسیله ترک دعا و نیایش و عبادت پروردگار.
شهید مطهری در این باره می‌گوید:
در باب عبادت و نیایش، اگر انسان علاقه‌مند به تربیت خودش و فرزندانش به تربیت اسلامی هست و یا می‌خواهد افرادی را تربیت بکند، واقعاً باید به مسئله نیایش، دعا و عبادت اهمیت بدهد. و اصلاً مسئله عبادت، قطع نظر از اینکه پرورش یک حس اصیل است، تأثیر زیادی در سایر نواحی وجود انسان می‌گذارد. این است که بزرگان همیشه توصیه می‌کنند: «هر اندازه هم که کارهایت فراوان است، یک ساعت از شبانه‌روز را برای خودت و برای عبادت و نیایش بگذار.» ممکن است شما بگویید که من هیچ ساعتم برای خودم نیست، تمام اوقاتم برای خدمت به مردم است، بنابراین نیازی به عبادت و نیایش در خود نمی‌بینم. این سخن، سخن درستی نیست؛ چراکه اگر تمام ساعات انسان هم وقف خدمت به خلق خدا باشد، در عین حال، بی‌نیاز از اینکه یک ساعت را برای خودش بگذارد، نیست. این ساعت با اینکه برای خود است، ضرورت دارد و لازم است جای آن ساعت‌هایی که برای غیر خود است را، با اینکه مفید و لازم است، پر نمی‌کند. البته این یک ساعت که گفته‌اند، حداقل است؛ یک ساعت یا بیشتر در شبانه‌روز را انسان واقعاً برای خودش بگذارد، یعنی در آن لحظات برگردد به خودش، خودش را هر چه هست، از خارج ببرد، به درون خودش و به خدای خودش باز گردد، و در آن حال فقط و فقط او باشد و خدای خودش و راز و نیاز کردن و مناجات با خدای خودش کردن و استغفار کردن.7

3. تفکر و اندیشیدن
از نگاه شهید مطهری، اندیشیدن یکی از عوامل تربیت روحی و معنوی انسان است. ایشان برای تفکر، مصداق‌هایی بازگو می‌کند، همانند تفکر در جهان خلقت، تفکر در اسما و صفات خداوند، تفکر در تاریخ و سرگذشت پیشینیان و... . ایشان تفکر انسان درباره خود را یکی از اثرگذارترین تفکرها در پرورش و تربیت انسان می‌داند و در این باره بر این باور است که «یکی از تفکرهایی که عبادت است، تفکر کردن انسان درباره خودش است؛ یعنی انسان، موضوع تفکر خودش باشد، و این دو گونه است: یک وقت، خودِ انسان به عنوان یک موضوع علمی، موضوع تفکر اوست، و یک وقت انسان درباره کارهای خودش تفکر می‌کند، درباره اینکه چگونه تصمیم بگیرد، و چگونه کار بکند، و خود را محکوم به جبر حوادث روزگار نداند. توضیح بیشتر در این باره آنکه یک وقت انسان، حالت یک خس و خاشاکی را پیدا می‌کند که در سیلی افتاده و این سیل به هر طرف که می‌رود او را با خودش می‌برد. و شک ندارد که جامعه حکم یک سیل را دارد و افراد را با خود به این طرف و آن طرف می‌کشاند. در حالی که این‌جور نیست که جبر مطلق باشد. یعنی محیط جامعه و اوضاع اجتماعی، به طور جبر مطلق بر انسان حکم‌فرما نیست؛ یعنی چنین نیست که انسان نتواند در این سیل، خودش برای خودش هیچ‌گونه تصمیمی بگیرد، و حتی مسیر خود را بر خلاف مسیر آن انتخاب کند، بلکه می‌تواند در این آبی که جاری است و خود به خود افراد را حرکت می‌دهد، مسیر را در خلاف جهت مسیر این آب قرار بدهد و احیاناً در سرنوشت این سیل تأثیر ببخشد و آن را در مسیر دیگر بیندازد. حال برای اینکه انسان بر سرنوشت خود و نیز بر جامعه خود مسلط باشد ـ لااقل در این حد که صد در صد، تسلیم اوضاع و احوالی که بر او احاطه کرده است، نباشد ـ شرط اساسی، تفکر است. یعنی انسان باید در شبانه‌روز، فرصتی برای خودش قرار بدهد که در آن فرصت، خودش را از همه چیز قطع کند و به اصطلاح، نوعی درون‌گرایی نماید، به خود فرو رود و درباره خود و اوضاع خود و تصمیماتی که باید بگیرد و کارهایی که باید، انجام دهد و آنچه که واقع شده، ارزیابی کارهای خودش در گذشته، ارزیابی رفقایی که با آنها معاشرت می‌کند، ارزیابی کتاب‌هایی که آن کتاب‌ها را مطالعه کرده است، درباره همه اینها فکر کند. مثلاً کتابی را خوانده، بعد بنشیند فکر کند که من از این کتاب چه گرفتم؟ این کتاب در من تأثیر خوب گذاشت یا بد؟ بنابراین، حتی در کتاب خواندن، انسان باید انتخاب داشته باشد. در رفیق و هم‌نشین، انسان باید انتخاب داشته باشد و انتخاب بدون فکر معنی ندارد. روی کارهای شخص خودش فکر کند که چه اثری روی او گذاشته و چه نصیب و بهره‌ای از آنها برده است».8

4. ازدواج
ازدواج از نگاه شهید مطهری، یکی از عوامل تربیتی است. از دیدگاه ایشان، ازدواج، شخص را از قلمرو «من» بیرون می‌برد و به گستره «ما» پیوند می‌دهد و سبب می‌شود در کنار «من»، «او» هم باشد؛ چراکه آدمی را از خودگرایی به سوی دگرگرایی می‌راند.
شهید مطهری در این باره می‌گوید: «چرا در اسلام ازدواج، یک امر مقدس و یک عبادت تلقی شده، با اینکه از مقوله لذات و شهوات است. یکی از علل آن این است که ازدواج نخستین قدمی است که انسان از خودپرستی و خوددوستی به سوی غیر دوستی برمی‌دارد. تا پیش از ازدواج فقط یک «من» وجود داشت و همه چیز برای «من» بود. اولین مرحله‌ای که این حصار شکسته می‌شود، یعنی یک موجود دیگری هم در کنار این «من» قرار می‌گیرد و برای او معنی پیدا می‌کند؛ کار می‌کند، زحمت می‌کشد، خدمت می‌کند؛ نه برای «من» بلکه برای او، در ازدواج است. بعد که دارای فرزندان می‌شود، دیگر «او» به «اوها» می‌شود و اینها اولین قدم‌هایی است که انسان از حالت خودخواهی خارج می‌شود و به سوی غیر دوستی می‌رود».9
«پسر و دختری که هیچ کدام آنها در زمان تجردشان در هیچ چیزی نمی‌اندیشیدند مگر در آنچه مستقیماً به شخص خودشان ارتباط داشت، همین که به هم دل بستند و کانون خانوادگی تشکیل دادند، برای اولین بار، خود را به سرنوشت شخص دیگر علاقه‌مند می‌بینند، شعاع خواسته‌هایشان وسیع‌تر می‌شود و چون صاحب فرزند شدند، به کلی روحیه‌شان عوض می‌شود. آن پسرک تنبل و سنگین اکنون چالاک و پرتحرک شده است و آن دخترکی که به زور هم از رخت‌خواب برنمی‌خاست اکنون تا صدای کودک گهواره‌نشینش را می‌شنود، همچون برق می‌جهد».10
«تجربه‌های خیلی قطعی نشان داده است که افراد پاک مجرد که برای اینکه بیشتر به اصلاح نفس خودشان برسند، به این عنوان و به این بهانه، ازدواج نکرده‌اند و یک عمر مجاهده نفس کرده‌اند، اولاً بیشترشان در آخر عمر، پشیمان شده‌اند و به دیگران گفته‌اند شما تجربه ما را تکرار نکنید و ثانیاً با اینکه واقعاً ملا و دانشمند بودند، مجتهد بودند، حکیم و فیلسوف و عارف بودند، تا آخر عمر و مثلاً در هشتاد سالگی، باز یک روحیه بچگی و جوانی و یک خامی‌هایی در اینها وجود داشته است. مثلاً یک حالت سبکی خاصی که گاهی یک جوان دارد، در همین آدم هشتاد ساله نیز پیدا می‌شود و این نشان می‌دهد که یک پختگی‌ای هست که این پختگی جز در پرتو ازدواج و تشکیل خانواده پیدا نمی‌شود. در مدرسه پیدا نمی‌شود، در جهاد با نفس پیدا نمی‌شود، با نماز شب پیدا نمی‌شود، و با ارادت به نیکان نیز پیدا نمی‌شود. این پختگی، تنها در سایه ازدواج به دست می‌آید».11

5. کار
شهید مطهری بر این باور است که «یکی از عوامل تربیتی که کمتر به آن توجه می‌شود، عامل کار است. کار، از هر عامل دیگری اگر سازنده‌تر نباشد، نقشش در سازندگی و تربیت انسان، کمتر نیست».12
شهید مطهری برای کار، آثار گوناگون تربیتی قایل و بر این باور است که انسان بر اثر کار، همه جانبه پرورش می‌یابد: «انسان یک موجود چند کانونی است. انسان جسم دارد، قوه خیال دارد، عقل دارد، دل دارد و کار برای همه این ابعاد وجودی انسان لازم است. کار برای جسم انسان ضروری است، برای خیال انسان ضروری است، برای عقل و فکر انسان ضروری است و برای قلب و احساس و دل انسان هم ضروری است».13
آن‌گاه شهید مطهری این‌گونه ضرورت‌ها را تبیین می‌کند:

الف) نقش کار در سلامتی جسمانی
تأثیر کار بر روی سلامت جسمانی و پرورش جسم، امری محسوس است. اگر بدن انسان کار نکند، مریض می‌شود. پس کار، یکی از عوامل سلامتی جسمی انسان به شمار می‌آید.14

ب) تأثیر کار بر تمرکز قوه خیال
قوه خیال آدمی، یکی از عوامل اندوه و آشفتگی روانی است. قوه خیال، در صورت آزاد بودن، می‌تواند دل آدمی را پراکنده سازد و از او انسانی چهل تکه بسازد. کار، نقش فراوانی در کنترل خیال خواهد داشت. شهید مطهری معتقد است:
انسان یک نیرویی دارد و آن این است که دائماً ذهنش و خیالش کار می‌کند. اگر انسان خیال را در اختیار خودش نگیرد، ‌یکی از چیزهایی است که انسان را فاسد می‌کند؛ یعنی انسان نیاز به تمرکز قوه خیال دارد. اگر قوه خیال آزاد باشد، منشأ فساد اخلاق انسان می‌شود. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «اگر تو نفْس را به کاری مشغول نکنی، او تو را به خودش مشغول می‌کند.» بنابراین، شخص، همیشه باید نفس را مشغول کند، یعنی همیشه یک کاری داشته باشد. وقتی انسان، یک کار و شغلی داشت، آن کار و شغل، او را به سوی خود می‌کشد و جذب می‌کند و به او مجال برای فکر و خیال باطل نمی‌دهد.15

ج) ‌جلوگیری از گناه
اثر تربیتی دیگر کار، نقش بازدارندگی از گناه است. طبیعی است که گناه یکی از بازدارنده‌های مهم پرورش و تربیت انسان است. آن‌گاه که بر اثر کار، این بازدارنده از میان برداشته شود، زمینه برای تربیت انسان فراهم می‌شود. شهید مطهری در این باره می‌گوید: «کار و فعالیت صحیح مانع بروز گناه و معصیت و جرم و جنایت می‌گردد. توضیح آنکه انسان بر خلاف اشیای جامد، همواره در حال کسب انرژی است. حال، اگر انسان کار صحیح انجام داد و نیروهای ذخیره شده را در مجرای صحیح، مصرف کرد، بدن آرام می‌گیرد، در غیر این صورت، از آنجا که انرژی او تخلیه نشده است، خود به خود به کارهایی وادار می‌شود که گناه و معصیت و جرم و جنایت شناخته می‌شود. برخی از مردم در اثر بی‌کاری، غیبت‌کن و سخن‌چین و فتنه‌انگیز می‌گردند و برخی دیگر قاتل و جانی بار می‌آیند. دانشمندان گفته‌اند: بسیاری از گناهان و معاصی و جرم و جنایت‌ها، در حقیقت، یک نوع انفجار است در وجود آنها، مانند انفجار دیگ بخاری که هیچ‌گونه منفذی نداشته باشد و اگر کسی در اثر کار و فعالیت، دیگ وجودش را تخلیه نکند و انرژی متراکم درونش را رها نسازد، دچار انفجار گناه و معصیت خواهد شد».16

د) کار و آزمون خود و استعدادیابی
یکی از مهم‌ترین عوامل رشد و پرورش انسان، شناسایی استعدادها و گزینش کار و شغل بر اساس استعدادهاست. امروزه، یکی از علل رشد کشورهای پیشرفته، شناسایی استعدادها و بارورسازی آنها با سپردن پژوهش، رشته تحصیلی و کار و حرفه هم‌سو با آن استعدادهاست. شناسایی استعدادها، سازوکارهای گوناگونی دارد. کار یکی از این سازوکارهاست. به باور شهید مطهری، یکی از آثار تربیتی کار، این است که شخص می‌تواند خود را بیازماید. در نتیجه، عملاً می‌تواند به استعدادهای درونی‌اش پی ببرد:
هیچ کس نیست که فاقد همه استعدادها باشد، منتها انسان خودش نمی‌داند که استعداد چه کاری را دارد... و از اینجاست که یکی از خواص کار آشکار می‌شود، یعنی «آزمون خود». یکی از چیزهایی که انسان باید قبل از هر چیز بیازماید، خودش است. انسان قبل از آزمایش خودش، نمی‌داند چه استعدادهایی دارد؛ او با آزمایش، استعدادهای خود را کشف می‌کند. تا انسان دست به کاری نزده، نمی‌تواند بفهمد که استعداد این کار را دارد یا ندارد. انسان با کار، خود را کشف می‌کند، و خود را کشف کردن، بهترین کشف است. اگر انسان دست به کاری ‌زد و دید استعدادش را ندارد، کار دیگری انتخاب می‌کند و بعد کار دیگر تا بالاخره کار مورد علاقه و موافق با استعدادش را پیدا می‌کند. وقتی که آن را کشف کرد، ذوق و عشق عجیبی پیدا می‌کند و اهمیت نمی‌دهد که درآمدش چه قدر است. آن وقت است که شاهکارها به وجود می‌آید که شاهکار، ساخته عشق است نه پول و درآمد. با پول می‌شود کار ایجاد کرد، ولی با پول نمی‌شود شاهکار ایجاد کرد.17

ه‍) کار و ایجاد فکر منطقی
ایجاد فکر منطقی در انسان، اثر دیگر کار است. شهید مطهری در تبیین این سخن می‌گوید:
منطقی فکر کردن آن است که انسان نتیجه را از مقدماتی که در متن خلقت و طبیعت قرار داده شده است، بگیرد. اگر انسان فکرش این‌ جور باشد که همیشه نتیجه را از راهی که در متن خلقت برای آن نتیجه قرار داده شده بخواهد، این فکر منطقی است؛ اما اگر انسان هدف‌ها، ایده‌ها و آرزوهای خود را از یک راه‌هایی بخواهد که آن راه‌ها راه‌هایی نیست که در خلقت، ‌به سوی آن هدف‌ها باشد و اگر احیاناً بوده، از روی تصادف بوده و کلیت نداشته، در این صورت، فکر او منطقی نیست. مثلاً ممکن است یک نفر از راه یک گنج ثروتمند شده؛ مثلاً در صحرا می‌رفته و یا زمینی خریده و می‌خواسته ساختمانی بنا کند، زمین را کنده و گنجی پیدا شده؛ که اگر انسان همیشه از چنین راه‌هایی به دنبال پول باشد، یعنی راه‌هایی که منطقی و حساب‌شده نیست. در این صورت، فکر او فکر غیر منطقی است، اما اگر کسی پولی را، درآمدی را از راهی منطقی دنبال کند، فکرش منطقی است. اگر انسان از راه عملگی و کارگری کسب درآمد کند، درست است که راه کم درآمدی است، ولی راهی منطقی است. بنابراین، اگر انسان مشغول به کاری بشود و از راه کار کردن به دنبال درآمد باشد، فکرش منطقی خواهد شد. او در این صورت، بر اساس قانون حاکم بر هستی ـ که به ما می‌آموزد از راه کار به اهداف خود برسید، نه بر اساس خیالات و آرزوها و رؤیاها ـ گام برداشته است و این‌گونه است که کار، فکر را منطقی و رفتار را نیز منطقی می‌سازد و مانع از خیال‌پردازی‌ها و به جست‌وجوی گنج رفتن‌ها می‌شود.18

تک جمله‌های ناب از شهید مطهری
ـ هیچ دینی و هیچ کتاب آسمانی، به اندازه اسلام برای عقل، ارزش و اصالت قایل نشده است.19
ـ یگانه عامل معنوی و روحی که اگر بر وجود انسان حکومت کند، حکومت او عین آزادی است و آن حکومت، دیگر برای او بردگی و اسارت و محکومیت و ذلت و سرافکندگی نیست، خداست.20
ـ در اسلام با زبون‌پروری مبارزه شده است. اسلام به همان درجه که ظالم را دشمن می‌دارد، زبون را و آدمی که در مقابل ظالم، با اینکه قدرت دارد تسلیم است، دشمن می‌دارد.21
ـ یک مکتب که دارای هدف‌های مشخص است و مقررات همه جانبه‌ای دارد و به اصطلاح، سیستم حقوقی و سیستم اقتصادی و سیستم سیاسی دارد، نمی‌تواند یک سیستم خاص آموزشی نداشته باشد.22
ـ مقررات اخلاقی اسلام، همه، مقررات پرورشی انسان‌هاست.23
ـ این مسئله که باید در افراد و در جامعه رشد شخصیت فکری و عقلانی پیدا بشود، یعنی قوه تجزیه و تحلیل در مسائل پیدا بشود، یک مطلب اساسی است؛ یعنی در آموزش‌ها و تعلیم و تربیت‌ها در مدرسه‌ها وظیفه معلم، بالاتر از اینکه به بچه درس یاد می‌دهد این است که کاری بکند که قوه تجزیه و تحلیل او بالا برود.24
ـ باید در تعلیم و تربیت، مجال فکر کردن به دانش‌آموز داده بشود و او به فکر کردن ترغیب گردد.25
ـ باید در آموزش و پرورش، هدف، رشد فکری دادن به متعلم و به جامعه باشد.26
ـ تفکر بدون تعلیم و تعلم، امکان‌پذیر نیست. مایه اصلی تفکر، تعلیم و تعلم است.27
ـ در تفکر، گذشته از نتیجه‌ای که انسان از فکر خود می‌گیرد، فکر خود را رشد می‌دهد.28
ـ اسلام به طور کلی، دعوت به تعلیم و تعلم کرده است، یعنی هدف اسلام و جزء خواسته‌های اسلام، عالِم بودن امت اسلامی است.200
ـ عقل و علم باید با یکدیگر توأم باشد. اگر انسان تفکر کند، ولی اطلاعاتش ضعیف باشد، مثل کارخانه‌ای است که ماده خام ندارد یا ماده خامش کم است، که در این صورت، محصولش کم خواهد بود. از آن سو نیز اگر کارخانه، ماده خام زیاد داشته باشد، ولی کار نکند، باز فلج است و محصولی نخواهد داشت. پس، علم، فراگیری است و به منزله تحصیل مواد خام است؛ و عقل، تفکر و استنتاج و تجزیه و تحلیل است.201
ـ قرآن اساسش بر مذمت کسانی است که اسیر تقلید و پیروی از آبا و گذشتگان هستند و تعقل و تفکر نمی‌کنند تا خود را از این اسارت آزاد کنند. هدف قرآن، تربیت است و در واقع، می‌خواهد افراد را بیدار کند که مقیاس و معیار باید تشخیص و عقل و فکر باشد، نه صرف اینکه پدران ما چنین کردند، ما هم چنین می‌کنیم.202
ـ در کار امر به معروف و نهی از منکر باید تدابیر عملی اندیشید و باید دید چه طرز عملی، مردم را نسبت به فلان کار نیک تشویق می‌‌کند و مردم را از فلان عمل زشت باز می‌دارد.203
ـ اسلام نمی‌پسندد یک ملت مسلمان دست گدایی به سوی یک ملت دیگری به عنوان قرض یا کمک بلاعوض دراز کند.204
ـ اسلام نمی‌پسندد جامعه اسلامی، استقلال اقتصادی یا اجتماعی نداشته باشد و نیز نمی‌پسندد که مسلمانان همین که بیماری سختی پیدا کردند، خودشان طبیب و وسایل کافی نداشته باشند و بیماران را به دوش بکشند و به سوی ملت‌های غیر مسلمان بروند.205
ـ اسلام، علم را نور می‌داند و جهل را ظلمت، علم را بینایی می‌داند و جهل را کوری.206
ـ اگر در جامعه، یک احساس نو و ادراک نو پیدا شد، علامت یک نوع رشد است.207
ـ اسلام آنچه را که برای بشر پیشنهاد می‌کند، چون پشتوانه‌اش ایمان مذهبی است و از وحی سرچشمه گرفته است، می‌تواند تا اعمال روح بشر نفوذ بدهد.208
ـ انسان به هر نسبت که آگاهی بیشتری دارد، حیات بیشتری دارد. به هر نسبت که تحرک و جنبش بیشتری دارد، حیات بیشتری دارد و به هر نسبت که آگاهی کمتری دارد و بی‌خبرتر است، مرده‌تر است.209
ـ یکی از علایم حیات یک جامعه این است که هم‌بستگی میان افرادش بیشتر است.210
ـ تکیه‌گاه تعلیم و تربیت اسلامی، عمل است. اسلام بشر را متوجه این نکته می‌کند که هر چه هست، عمل است و سرنوشت انسان را عمل او تشکیل می‌دهد.211
ـ وقتی یک ملت فهمید که سرنوشتش به دست خودش است، سرنوشت او را عمل خودش تعیین می‌کند. آن موقع، متوجه عمل و نیروی خودش می‌شود.212
ـ اعتماد به نفسی که اسلام در انسان بیدار می‌کند، این است که امید انسان را از هر چه که غیر عمل خودش است، از بین می‌برد و اینکه به هر چه انسان بخواهد، امید ببندد، از راه عمل خودش باید امید ببندد.213
ـ مسائل تربیتی، بسیار مسائل حساسی است. تیغ دو دم است؛ یعنی این مسائل اگر خوب و صحیح، آموزش داده شود، اثر بسیار عالی دارد، ولی اگر یک ذره از مسیر خودش منحرف شود، صد در صد، اثرش معکوس است.214
ـ اسلام طرف‌دار دو قدرت است؛ یکی، قدرت روحی و دیگری؛ قدرت اقتصادی.215
ـ بزرگ‌ترین بحرانی که در عصر حاضر، بر جامعه بشریت خصوصاً بر جامعه‌های به اصطلاح پیشرفته و صنعتی حکومت می‌کند، بحران معنوی است.216
ـ اخلاق یعنی حکومت عقل و اراده بر وجود انسان، به طوری که تمام میل‌ها اعم از میل‌های فردی و میل‌های اجتماعی در اختیار عقل و اراده باشد.217
ـ تربیت باید بر اساس شکوفانیدن روحیه‌ها باشد. به همین دلیل، تربیت مبنی بر ترس، مفید نیست، باید مبنی بر شوق و تحریک داخلی باشد.218
ـ همان‌طور که یک گل محروم از عوامل شکفتگی (نور، حرارت، آب، هوای سالم) افسرده می‌شود، روح نیز چنین است، با این فرق که روح از جهت شعور داشتن، مبتلا به یک نوع بیماری و در نتیجه، نوعی جنایت‌ها می‌شود.219
ـ یکی از مسائل مهم در باب تربیت کودک که به قوه عاقله او مربوط می‌شود، این است که قوه انتقاد یعنی تشخیص خوب و بد او را بیدار کنیم، مخصوصاً در مقابل مظاهر جدید که نه مانند بعضی خشک‌مغزان با هر نوی مخالفت کند و نه هر حماقتی و جنایتی را به نام تجدد و مد روز بپذیرد.220
ـ بی‌اعتنایی به ناراحتی‌های کودک، روح او را بیمار و بدبین می‌کند، همچنان‌که ترتیب اثر دادن به بهانه‌های بی‌جای او نیز روح او را پرتوقع و بهانه‌جو می‌کند.221
ـ عواملی که موجب فاسد شدن تربیت می‌شود، عبارتند از:
الف) قیود بی‌جای اجتماعی که مزاحم تجلی استعدادها و غرایز انسانی می‌شود که منتهی به سرکوفتگی غرایز می‌گردد؛
ب) تربیت‌های مبتنی بر وحشت و ترس بی‌منطق؛
ج) نازپروردگی که روح را پرتوقع و در مقابله با حوادث، ناتوان و در نتیجه مأیوس و بدبین بار می‌آورد؛
د) بیکاری؛
ه‍) کار بیش از ظرفیت جسمی و روحی؛
و) برخورد با حوادث هیجان‌آور و متأثرکننده یا محرک شهوت.222
ـ توحید، اصل و سنگ اول ساختمانی است که پیامبران دست در کار ساختنش بوده‌اند.223
ـ اجتماع بشری، گاه آن‌چنان جامد و ساکن و اسیر عادات است و پاگیر می‌شود که نیازمند به نیرویی است که زنجیرها را از او برگیرد و او را به حرکت درآورد و گاه آن‌چنان هوس نوخواهی پیدا می‌کند که سنن و نوامیس خلقت را فراموش می‌کند.224
ـ اسلام طرحی است کلی و جامع و همه‌جانبه و معتدل و متعادل، دربرگیرنده همه طرح‌های جزئی و کارآمد در همه موارد؛225
ـ ‌شکر هر نعمت، یعنی از او همان استفاده را بکند که برای آن استفاده شده است.226
ـ از مجموع مقرراتی که اسلام درباره خیانت‌ها و مظالم افراد درباره یکدیگر و درباره عدل و ظلم و وظایف حاکم، و درباره قضاوت و وظایف قاضی و دشواری وظیفه قاضی و درباره شاهد در موارد دیگر دارد، معلوم می‌شود که از نظر این دین، چه اندازه حقوق مردم نسبت به یکدیگر، محترم و واجب‌الرعایت است.227
ـ جامعه بی‌طبقه اسلام، یعنی جامعه بی‌تبعیض، یعنی جامعه‌ای که امتیازات موهوم در آن بی‌اعتبار است، نه جامعه بی‌تفاوت که حتی امتیازات و لیاقت‌ها و استعدادها نیز در آن نادیده گرفته می‌شود.228

1. کلیات سعدی، تصحیح: فروغی، ص83.
2. عبدالله نصری، حاصل عمر (سیری در اندیشه‌های استاد مطهری)، ج1، صص 3 و 4.
3. حسن انوری، فرهنگ فشرده سخن، ج1، ص108.
4. شهید مطهری، تعلیم و تربیت در اسلام، ص320.
5. همان، صص 323 و 324.
6. دیوید فونتانا، روان‌شناسی دین و معنویت، ترجمه: ا. ساوار، ص328.
7. همان، صص 340 و 341.
8. همان، صص 381 ـ 383.
9. همان، صص 397 و 398.
10. مرتضی مطهری، جاذبه و دافعه علی7، ص48.
11. تعلیم و تربیت در اسلام، ص398.
12. همان، ص422 (با اندکی تغییر).
13. تعلیم و تربیت در اسلام، صص 420 و 421.
14. مرتضی مطهری، حکمت‌ها و اندرزها، ج2، صص 178 و 179.
15. همان، صص 414 و 415.
16. همان.
17. همان، ص400.
18. همان، ص413.
19. مرتضی مطهری، پانزده گفتار، ص50.
20. همان، ص82.
21. همان، ص96.
22. تعلیم و تربیت در اسلام، ص16.
23. همان، ص17.
24. همان، ص22.
25. همان، ص23.
26. همان، ‌ص24.
27. همان، ص25.
28. همان، ص26.
29. همان، ص28.
30. همان، ص45.
31. همان، ص46.
32. مرتضی مطهری، ده گفتار، ص88.
33. همان، ص169.
34. همان، صص 169 و 170.
35. همان، ص175.
36. همان، ص218.
37. مرتضی مطهری، احیای تفکر اسلامی، ص16.
38. همان، ص21.
39. همان، ص23.
40. همان، صص 34 و 35.
41. همان، ص35.
42. همان، ص55.
43. همان، ص57.
44. همان، ص61.
45. مرتضی مطهری، فلسفه اخلاق، ص229.
46. همان، ص53.
47. مرتضی مطهری، یادداشت‌های استاد مطهری، ج2، ص90.
48. همان، ص91.
49. همان، ص92.
50. همان، ص97.
51. همان، صص 103 و 104.
52. مرتضی مطهری، شش مقاله، ص18.
53. همان، صص 23 و 24.
54. همان، ص25.
55. مرتضی مطهری، بیست گفتار، ص68.
56. همان، ص88.
57. همان، ص136.
شانزدهم 2 1395 19:45
(0) نظر
برچسب ها :
صفحه نخست پست الکترونیک وبلاگ تبیان
نوشته های پیشین
هفته سوم اردیبهشت 1395 هفته دوم اردیبهشت 1395 هفته اول اردیبهشت 1395 هفته چهارم فروردین 1395 هفته سوم فروردین 1395 هفته دوم فروردین 1395 هفته اول فروردین 1395 هفته چهارم اسفند 1394 هفته سوم اسفند 1394 هفته دوم اسفند 1394 هفته اول اسفند 1394 هفته چهارم بهمن 1394 هفته سوم بهمن 1394 هفته دوم بهمن 1394 هفته اول بهمن 1394 هفته چهارم دی 1394 هفته سوم دی 1394 هفته دوم دی 1394 هفته اول دی 1394 هفته سوم اردیبهشت 1394 هفته دوم فروردین 1394 هفته اول اسفند 1393 هفته اول دی 1393 هفته دوم آبان 1393 هفته چهارم مرداد 1393 هفته اول خرداد 1393 هفته چهارم آبان 1391 هفته اول آبان 1391
موضوعات
تربیت فرزند از دیدگاه امام علی(ع) (16) مقالات (15) اندیشه استاد (8) درباره استاد شهید مرتضی مطهری (7) حجاب در منظر شهید مطهری (6) عمومی (5) متن ادبی (4) اخلاق، عرفان و تربیت (4) استاد شهید از نگاه دیگران (4) کتابهای استاد (2) اصول اعتقادات (1) حقوق زن و نظام خانواده (1) دست نوشته ها شهید مطهری (0) گفتگو (0) انديشه استاد (0) تصاوير (0) دست نوشته ها شهيد مطهري (0) سخنرانی های استاد (0) تصاویر (0) ویژه نامه دیدار یار (0) بدون موضوع (43)
صفحه ها
فیدها
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 112682
تعداد نوشته ها : 108
تعداد نظرات : 0
X