عقل از مقوله ادراک است، نه از مقوله احساس. روح انسان ساخته شده است که فقط زیبایی معنوی یک سلسله کارها مثل راستی، امانت، ایثار، عفت را درک کند. این نظر اشتباه است. او ناآگاهانه آن کل زیبائی، منبع و اصل زیبائی را که ذات مقدس پروردگار است، درک میکند و در نتیجه خواستهها و طریق رضای او را که طریق سعادت است زیبا میبیند.
منبع : کتاب بیست گفتار
اخلاق ریشه در وجدان انسان دارد، این سخن هم راست است، هم راست نیست. راست است به این معنی که واقعاً قلب انسان اینها را به او الهام می کند. اما راست نیست به این معنی که انسان خیال بکند وجدان حسی است مستقل از حس خداشناسی، و کارش این است که برای ما تکلیف معین میکند، بدون اینکه مکلفی را به ما شناسانده باشد. ملکف هم خودش است، خودش مستقلاً برای ما تکلیف معین میکند، و ما باید تکلیف او را بشناسیم.
چگونه کتب استاد را مطالعه کنیم که تا انتهای مسیر ثابت قدم و استوار بمانیم ؟
آن چه در پی میآید ، نکاتی چند دربارهی مطالعهی آثار شهید مطهری است . امید است که برای خوانندگان گرامی کارگر افتاده و آنها را در پیمودن هر چه صحیحتر این راه یاری کند . البته از خوانندگان عزیز تقاضا دارم ، همهی این نکات را به دقت خوانده و به کار بندند ، هم چنین از انتخاب روشهای سلیقهای هم به شدت پرهیز کنند .
1 . برای پیمودن هر راهی در ابتدا باید انگیزهی رهرو ، برای پیمودن آن راه به حد بالایی برسد تا اگر موانعی ایجاد شد ، هیچ تردید و تزلزلی در او پدید نیاید .
بسیاری از کسانی که کتب استاد را برای مطالعه انتخاب کرده و خواندن آنها را هم آغاز نمودهاند ، به دلیل نداشتن انگیزهی بالا ، در همان ابتدا به قول خودمان بریدهاند . دانستن اهمیت مطالعهی کتب شهید مطهری ، بزرگترین عاملی است که میتواند ما را با انگیزهی بالایی به طرف این کتب ارزشمند سوق دهد . وظیفهی مقالهی قبلی ، همین ایجاد انگیزه بود .
2 . یکی از عوامل ایست مطالعاتی این است که خواننده ، روشهای مطالعه را به صورت مختلط دربارهی هر کتابی استفاده میکند . هر کتابی را باید با روشی متناسب با هدف آن خواند . گاهی هدف حفظ کردن ، گاهی هم فهمیدن عمیق و دقیق ، در بعضی موارد اطلاع سطحی و در مواردی هم گرفتن دیدگاه ، یا تغییر و تکمیل یک دیدگاه قبلی است .
حیات ملت به این است که آن ملت شخصیتى را در خودش احساس کند. اى بسا ملتهاى عالِم که شخصیت ندارند، واى بسا ملتهاى جاهل که شخصیت خودشان را حفظ کردهاند. اگر الجزایریها بعد از صد و پنجاه سال مبارزه توانستند استعمار فرانسه را به زانو درآورند و به استقلال برسند، براى این بود که در آنها یک حماسه و یک احساس منش وجود داشت. اگر در آن طرف مشرق زمین، ملت دیگرى دارد با قویترین و ثروتمندترین ملتهاى جهان مبارزه مىکند، چرا مبارزه مىکند؟ آیا عدد یا ثروتش با آنها مبارزه مىکند؟ ابداً؛ احساس شخصیت و منش آن ملت مبارزه مىکند، مىگوید: من تو را به آقایى قبول ندارم، من یا باید زنده باشم روى پاى خودم باشم و کسى بر من حکومت نکند و یا باید نباشم.
منبع:مجموعهآثاراستادشهیدمطهرى ج17 ص : 58
و نیز اهل سنت روایاتی از پیغمبر اکرم نقل کردهاند که در آن روایات نگاه به چهره علی و سخن فضایل علی، عبادت شمرده شده است:
1. محب طبری از عایشه روایت میکند که گفت:
«پدرم را دیدم به صورت علی بسیار نگاه میکرد. گفتم: پدر جان! تو را میبینم که به صورت علی بسیار مینگری. گفت: دخترک! از پیغمبر خدا شنیدم که گفت: نگاه به چهره علی عبادت است.» «1»
2. ابن حجر از عایشه روایت میکند که پیغمبر گفت:
«بهترین برادران من علی است و بهترین عموهای من حمزه است، و یاد علی و سخن از او عبادت است.» «2»
علی محبوبترین افراد بود در پیشگاه خدا و پیغمبر، و قهراً بهترین محبوبهاست.
انس بن مالک میگوید:
«هر روز یکی از فرزندان انصار کارهای پیغمبر را انجام میداد. روزی نوبت من بود. امّ ایمن مرغ بریانی را در محضر پیغمبر آورد و گفت: یا رسول اللَّه! این مرغ را خود گرفتهام و به خاطر شما پختهام. حضرت گفت: خدایا محبوبترین بندگانت را برسان که با من در خوردن این مرغ شرکت کند. در همان هنگام در کوبیده شد.
______________________________
(1). الریاض النضرة، ج 2/ ص 219، و در حدود بیست روایت دیگر تا آنجا که ما برخوردیم در همین موضوع در کتب اهل سنت نقل شده است.
(2) الصواعق المحرقة، ص 74، و پنج روایت دیگر در همین موضوع در کتب مختلف اهل سنت نقل شده است.
پیغمبر فرمود: انس! در را باز کن. گفتم: خدا کند مردی از انصار باشد. اما علی را پشت در دیدم. گفتم: پیغمبر مشغول کاری است، و برگشتم سرجایم ایستادم. بار دیگر در کوبیده شد. پیغمبر گفت: در را باز کن. باز دعا میکردم مردی از انصار باشد. در را باز کردم.
باز علی بود. گفتم: پیغمبر مشغول کاری است، و برگشتم بر سر جایم ایستادم. باز در کوبیده شد. پیغمبر فرمودند: انس! برو در را باز کن و او را به خانه بیاور. تو اول کسی نیستی که قومت را دوست داری. او از انصار نیست. من رفتم و علی را به خانه آوردم و با پیغمبر مرغ بریان را خوردند.» «1»
______________________________
(1). مستدرک الصحیحین، ج 3/ ص 131. این داستان با کیفیتهای مختلف به متجاوز از هجده نقل در کتب معتبر اهل سنت نقل شده است.